شعر عاشقانه نو

شعر عاشقانه نو

در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد شعر عاشقانه نو صحبت کنیم. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.

اگر شما از طرفداران شعر نو هستید و دوست دارید شعر های عاشقانه در این سبک را گوش دهید خیلی راحت می توانید در این مطلب کلی شعر عاشقانه نو را مطالعه نمایید.

شعر عاشقانه نو و کوتاه

بس که لبریزم از تو …

میخواهم بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست …

شعری از فروغ فرخزاد

 

 
 

 

چقدر می توانی خوشبخت باشی

وقتی که می دانی

کسی هست که تو را

با همه ی آنچه که هستی

دوست می دارد ….

 

 
 

 

او

مسافری بود که به دوردست پرید

و من آن چمدان

که در فرودگاه جا ماند

حالا

بین مقیمان دست به دست می شوم

بی آنکه کسی رمز مرا بداند

 

 
 

 

کاش باران بودم

دقیقا می گذاشتم روزی

که چترت را جا گذاشتی

می باریدم…

 

 
 

 

عشق من به تو مانند دریاست

قدرتمند و عمیق برای همیشه

هر طوفان و باد و بارانی را تحمل می کند

دل های ما خاص و دوست داشتنی هستند

من با هر ضربان قلبم بیشتر عاشق تو می شوم

 

 
 

 

به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم

نان را تو ببر

که راهت بلند است

و طاقتت کوتاه

نمک را بگذار برای من

می خواهم

این زخم

تا همیشه تازه بماند

شعری از شمس لنگرودی

شعر عاشقانه نو بلند

عشق من برای شما مانند دریای خشن است

بنابراین قدرتمند و عمیق برای همیشه خواهد بود.

از طوفان، باد و بارانهای سنگین

این هر درد را تحمل خواهد کرد.

دلهای ما خیلی خالص و دوست داشتنی هستند.

من با هر ضربان قلب عاشق تو هستم!

 

 
 

 

زیبا هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم

تا رود آفتاب بشوید، دلتنگی مرا

زیبا هنوز عشق

در حول و حوش

چشم تو می‌چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و

کوچه‌های محبت را با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل‌ها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

در تندباد عشق نلرزد

زیبا آن‌گونه عاشقم

که حرمت مجنون را

احساس می‌کنم

آن‌گونه عاشقم

که نیستان را

یک‌جا هوای زمزمه دارم

آن‌گونه عاشقم

که هر نفسم شعر است

زیبا

چشم تو شعر

چشم تو شاعر است

من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا

کنار حوصله‌ام بنشین

بنشین مرا به شط غزل بنشان

بنشان مرا به منظره عشق

بنشان مرا به منظره باران

بنشان مرا به منظره رویش

من سبز می‌شوم

زیبا ستاره‌های کلامت را

در لحظه‌های ساکت عاشق بر من ببار

بر من ببار تا که برویم بهاروار

چشم از تو بود

و عشق بچرخانم بر حول این مدار

زیبا زیبا …

تمام حرف دلم این است

من عشق را

به نام تو آغاز کرده ام

در هر کجای عشق که هستی

آغاز کن مرا

شعری از محمدرضا عبدالملکیان